جدول جو
جدول جو

معنی امین اصفهانی - جستجوی لغت در جدول جو

امین اصفهانی(اَ نِ اِ فَ)
میرزا امین بن میرزا عبدالله بن خواجه علیشاه. شاعر ومدت شش سال وزیر شروان بود (قرن 11 هجری). ازوست:
حاصل زندگی جز این نبود
که بمیرد کسی برای کسی.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 78) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 103) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ دِ اِ فَ)
میرزا محمدخان، پسر باقرخان خوراسکانی. حاکم اصفهان. از شاعران قرن سیزدهم هجری بود. پدرش در ف تنه زندیه کشته شد و برادر بزرگش در زمان پادشاهی آقا محمدخان قاجار بحکومت اصفهان رسید. امید پس از حکومت برادرش بافغانستان رفت و پس از بازگشت ازآنجا در دربار فتحعلی شاه راه جست. از اشعار اوست:
هرزه پروازی دل سخت ملولم دارد
اندرین شهر بپرسید قفس سازی هست ؟
شیوۀ شمع رخ افروختن و سوختن است
ما باین خوش که بفکر پر پروانۀ ماست.
آگه نیم که عمر گرامی چسان گذشت
خوابم ربوده بود که این کاروان گذشت.
(از مجمعالفصحا چ سنگی ج 2 ص 65).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود، نگران و متوقع. (ناظم الاطباء). متوقع. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). منتظر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل ناامید، نومید. (فرهنگ فارسی معین). چشم دارنده بر خیر و نیکی:
چو در خیر کسان امّیدواری
ز نومیدی برو آیدت خاری.
(ویس و رامین).
عجب داری از لطف پروردگار
که باشد گهنکارش امّیدوار.
(بوستان).
خدایا مقصر بکار آمدیم
تهیدست و امّیدوار آمدیم.
(بوستان).
در آنجای پاکان امّیدوار
گل آلودۀ معصیت راچکار؟
(بوستان).
امیدوار چنانم که کاربسته برآید
وصال چون بسر آمد فراق هم بسر آید.
حافظ.
دلا زطعن حسودان مرنج و واثق باش
که بد بخاطر امّیدوار ما نرسد.
حافظ.
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور.
حافظ.
- امثال:
امیدوار بود آدمی بخیر کسان.
مرا بخیر تو امّید نیست شر مرسان.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
، مطمئن و دارای امید. (ناظم الاطباء) .واثق: آنچه کودکان را افتد از این علت (سل) امیدوارتر باشد و علاج بهتر پذیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). امیدوار است کی بفر دولت قاهره ثبتهااﷲ تمام گردد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 147)، طامع. (منتهی الارب) :
دست مایۀ بندگانت گنج خانه فضل تست
کیسۀ امّید از آن دوزد همی امّیدوار.
سنایی.
، جای امید. محل امید. (یادداشت مؤلف) :
باغی چو نعمت ملکان پایدار و خوش
کاخی چو روزگار جوانان امیدوار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
امیر معزالدین محمد بن عبدالرحمن اصفهانی. از امرای هرات بود و بسال 952 هجری قمری درگذشت. او راست رساله ای در اقسام میاه. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 240)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ اِ فَ)
امیربیگ قصاب. از شاعران دورۀ صفویان بوده و بقصابی اشتغال داشته. در عهد شاه عباس ثانی درگذشته است. از اوست:
روزی بشب کنم بصد اندوه سینه سوز
شب را سحر کنم بامید کدام روز؟
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 419).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ اِ فَ)
از شاعران قرن دهم هجری بود. رجوع به منتخب التواریخ عبدالقادر بداونی ج 3 ص 184 و شمع انجمن ص 57 و هفت اقلیم ومآثر رحیمی ج 3 ص 1400 و 1406 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نا یِ اِ فَ)
شاعر و زعفران فروش بود. (قرن 12 هجری). او راست:
رنجیده ای ز من بت نامهربان من
حرفی شنیده ای تو مگر از زبان من
خونم حلال باد بدشمن اگر کند
یک حرف در حضور تو خاطرنشان من.
(از تذکرۀ حزین ص 119) (از فرهنگ سخنوران) ، هرگاه در آخر کلمه آرند افادۀ فاعلیت کند، مانند افتان و خیزان. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به ’آن’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حُسَ نِ اِ فَ)
سید قوام الدین از نقبای بزرگ اصفهان و فقیه بود. مدتی سمت اقضی القضاه اصفهان داشت و پس از فتح ماوراءالنهر بدست شاه صفوی قاضی بلخ بودو سپس به اصفهان بازگشت. (رجال حبیب السیر ص 248)
ابن عبدالرحیم تهرانی که در 1254 هجری قمری در کربلا درگذشت. او راست: ’الفصول فی علم الاصول’. وی برادر شیخ محمدتقی صاحب هدایه المسترشدین است. (ذریعه ج 6 ص 164) (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ اِ فَ)
مؤلف مجمعالفصحاء درباره او نویسد: اسمش محمد صادق و بخوشخویی معروف و بصفت معامله و تجارت موصوف بود. ازوست:
آیا که ره آمدنش زد که نیامد
صد چشم بره بر سر هر رهگذری داشت.
جان بسختی میدهد از دوری جانان انیس
مژده باد ای خلق یک چندی اجل بیکار نیست.
نشستم تا دهم پندش که با اغیار ننشیند
نصیحت طفل نادان را ندارد سود برخیزم.
(مجمعالفصحاء ج 2 ص 64) ، کلمه تألم. علامت ترس. صوتی، نمودن اسف یا شفقت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
اصفهانی، میرزا محمدعلی فرزند عبداﷲ طبیب نزد برادر بزرگ خویش پزشکی آموخته و طبابت می کرده وگاهی شعر نیز می سروده است، و صاحب آتشکده با وی ملاقات کرده است، بنا بنوشتۀ آذر این بیت از اوست:
صبح است و فصل گل می بارانم آرزوست
دیدار یار و صحبت یارانم آرزوست،
رجوع به آتشکدۀ آذر چ بمبئی ص 378 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
هدایت گوید: وی از عوام الناس اصفهان و فروشندۀ کرباس بوده و گاهی شعر میگفته و از جمله اشعار اوست:
هر جا فتاد سایۀ سرو قدت بخاک
آنجا هزار قمری دل آشیان گرفت
آنچه در جان و دلم صبر و قرارش خوانند
برده از یک نظر آن شوخ که یارش خوانند.
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(یِ لِ اِ فَ)
شیخ رحیم، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است. او راست:
دنبال دل فتاده به هر خانه می روم
دیوانه ام که در پی دیوانه می روم.
(ازمجمع الفصحا ج 2 ص 447)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِفَ)
نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست:
در عشق توام گشته دل و جان دشمن
ای در طلبت پای به دامان دشمن
در دست مرا دشمن و در جان دشمن
وز دست تو دستم به گریبان دشمن.
(از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ اِ فَ)
میرزا نامی اصفهانی، محمدصادق، متخلص به نامی. از شاعران قرن سیزدهم است، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی کرده است... در فن نظم به مثنوی سرائی راغب بوده، قصد تتبع خمسه داشته، سه مثنوی به نامهای: خسرو و شیرین، وامق و عذرا و لیلی و مجنون به نظم درآورده است. وی به دوران سلطنت نادرشاه درگذشت. آذر در آتشکده این ابیات را از مثنوی خسرو و شیرین وی نقل کرده است:
چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ
شکرلب ماند تنها با دلی تنگ
سیه گردید روز و روزگارش
به رسوائی کشید انجام کارش
عجب دردی است دور از یار بودن
صبوری کردن و ناچار بودن.
و شکوۀ شیرین از خسرو:
زمانه یار و گردون یاورت باد
شراب خوشدلی در ساغرت باد
ز حلوای شکر سیری مبادت
ز یار تازه دلگیری مبادت
بحمدالله که زودت آزمودم
بخاطر آنچه بودت آزمودم.
برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجلۀ آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکرۀ صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکدۀ آذر ص 429 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
امیر اصفهان، پسر قرایوسف. از امرای روزگار ایلکانیان بود که سلطان حسین بن علاءالدوله بن سلطان احمد آخرین امیر ایلکانی را بکشت و سلسلۀ مزبور را منقرض کرد. عباس اقبال مینویسد: سلطان حسین چون محمود در 827 هجری قمری فوت کرد جای او را گرفت و در حله مقام کرد ولی امیر اصفهان پسر قرایوسف حله را محاصره نمود و سلطان حسین را در 836 کشت و سلسلۀ ایشان بقتل او برافتاد و امرای ترکمان در عراق عرب جای ایشان را گرفتند. (از تاریخ مفصل ایران تألیف اقبال آشتیانی ص 465)
لغت نامه دهخدا
(نِ اِ فَ)
طین نیشابوری است. (فهرست مخزن الادویه). طین خراسانی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طین اصفهانی
تصویر طین اصفهانی
خاک سپاهانی
فرهنگ لغت هوشیار